کد خبر: ۴۰۱۵۵۶
تاریخ انتشار: ۱۵ بهمن ۱۴۰۲ - ۱۰:۲۸
من یک دهه شصتی از غافله جا مانده

با نحسی پیشانی از معرکه ها رانده

یک نسل پر از حسرت، بهر دگران عبرت

در بازی این دنیا بازنده و بازانده

تا بوده جهان بوده مانند پدر اما

تا نوبت ماشد، شد مانند پدر خوانده

 

ما مثل " کوزت " بودیم، او مثل تناردیه "

در غیبت " ژان والژان" بر پیکر ما رانده

بیماری و بیکاری شد قسمت ما زیرا

انگار که از اول بودیم پسر خوانده

در عرصه این دنیا شد جور نصیب ما

چون حس تنفر در مهمانی ناخوانده

 

هر لحظه به صف بودیم، همواره به کف بودیم

مانند کنف بودیم، پیچیده و چیچانده

درمان و دوای ما در موقع بیماری

یک آبِ زیپو آن هم مشهور به جوشانده!

یک معضل لاینحل بودیم از آن اول

چون لقمه که ناغافل در راه گلو مانده




مجید مرسلی
نام:
ایمیل:
* نظر:
جدیدترین اخبار
پربیننده ترین