کد خبر: ۳۹۲۶۳۶
تاریخ انتشار: ۰۶ شهريور ۱۴۰۲ - ۱۳:۲۶
یوقت چیزی به گوشش نرسه! :



بنده می ترسم از او خیلی زیاد
می تراشد فکرِ من را چون مداد

سِیوْ او را کرده ام « ابنِ زیاد! »
وای بر من کردم از او انتقاد

هست این موجود صاحب خانه ام
او شبیهِ شیر و من پروانه ام

پولِ او را می دهم هر ماه؛ من
کوه او هست و شبیهِ کاه؛ من

از توان و قدرتش آگاه؛ من
رم کُنم از دیدنِ بنگاه؛ من

چون که می ترسم ز صاحب خانه ام
او شبیهِ شیر و من پروانه ام

از کنارم رد شود، غش می کنم
گر که با من بد شود، غش می کنم

توی راهم سد شود، غش می کنم
زنگِ او ممتد شود، غش می کنم

بس که می ترسم ز صاحب خانه ام
او شبیهِ شیر و من پروانه ام

پیشِ او تعظیم می باید کنم
پول را تقدیم می باید کنم

خنده را تحریم می باید کنم
تا که آید؛ جیم می باید کنم

بنده می ترسم ز صاحبخانه ام
او شبیهِ شیر و من پروانه ام

می کُند هر دم اجاره بیشتر
جیبِ من هم گشته پاره بیشتر

بنده می مانم اداره بیشتر
شارژ هم گشته دوباره بیشتر

گشته بی انصاف صاحبخانه ام
او شبیهِ شیر و من پروانه ام

گفت: میخی را نکَن، گفتم به چشم
جای آن چیزی نزن، گفتم به چشم

بدنگویی پشتِ من، گفتم به چشم
رد نگردی از چمن، گفتم به چشم

بنده می ترسم ز صاحبخانه ام
او شبیهِ شیر و من پروانه ام

کاش ما هم داشتیم آلونکی
از برای بچه ی خود پوشکی

خانه ای با هال و خوابِ کوچکی
بی ویو، یک خوابه، جنسش آهکی

حیف،می ترسم ز صاحبخانه ام
او شبیهِ شیر و من پروانه ام








شاعر : امیر حسین خوش حال
نام:
ایمیل:
* نظر:
جدیدترین اخبار
پربیننده ترین