کد خبر: ۲۳۴۰۲۹
تاریخ انتشار: ۲۸ فروردين ۱۳۹۷ - ۱۵:۱۷
از زمان ظهور پول های مدرن یا به بیان فنی تر پول اعتباری و ظهور واحدهای مختلف پول ملی، نرخ برابری ارزها بیش از متغیرهای عادی بر مناسبات اقتصادی کشورها اثر گذاشته است. یک تغییر کوچک در نرخ برابری پول های ملی می تواند آثار وسیعی در بخش واقعی اقتصاد کشورها بر جای بگذارد. بازی با نرخ ارز مانند پرواز جغدها در نیمه شب صدا تولید نمی کند، اما بر زندگی موجوداتی که جغد شکار می کند اثر دارد، اثری که می تواند به معنای پایان زندگی یک پرنده کوچک یا یک موش صحرایی باشد.

اصطلاح "جنگ ارزی" که ویژگی دوران پول اعتباری است امروزه به اصطلاحی آشنا تبدیل شده است که مانند قانونی اساسی دوره مشروطه هر کس معنای خود را از آن مطالبه می کند. یکی از جنگ ارزی کاهش ارزش ریال و نابودی اعتبار پولی ملی فهمیده و آنرا سیاستی نکوهیده می داند و دیگری با دفاع از کاهش ارزش برابری پول ملی با سایر ارزها؛ یارانه ارزی را دلیل ناکارآمدی اقتصاد و نابود شدن تولید داخل می شناسد.

اما واقعیت چیست؟

هیچ کس در این تردید ندارد که اقتصاد بالنده؛ چنانچه شهید مطهری به تصریح بیان می کند؛ اقتصادی است که پیوسته بر ثروت جامعه بیفزاید. با این تعریف که مخالفی هم ندارد، اقتصاد ایران زمانی در مسیر درست حرکت می کند که پیوسته قوی تر شود. اگر اقتصاد ایران پیوسته بر قدرت خود بیفزاید ناگزیر بر قدرت پول ملی آن هم اضافه خواهد شد و نمی توان اقتصادی را متصور بود که قدرتمند باشد، اما پول ملی ضعیفی داشته باشد. توالی اقتصاد قوی و پول ملی قوی حتمی است.

با پذیرش اصل بالا، باید تکلیف یک تناقض را روشن کرد. پس باید با "جنگ ارزی"(Currency War) چه کنیم؟ نخست باید به این نکته پرداخت که جنگ ارزی در ایران معکوس فهم شده است. جنگ ارزی به معنای کاهش ارزش برابری پول ملی از طرف دشمن نیست، بلکه به معنای کاهش ارزش برابری پول ملی توسط کشور مادر با هدف از بین بردن ظرفیت رقابتی کالاهای خارجی به وسیله ارزان کردن تولید داخل است.

داستان قدرت پول ملی و اثر آن بر تولید و کلیت اقتصاد دو وجه مختلف دارد که مقام های متنفذ دولتی در اقتصاد مانند تیم اقتصادی دولت به آن توجه نمی کنند. کشور مطلوب نمی تواند پول ملی ضعیفی داشته باشد و کشوری که پول ملی ضعیفی دارد حتما کشور فقیری است. دعوای اصلی بر سر منشا غایی قدرت پول ملی است که از چه منبعی ناشی می شود.

اصطلاح اقتصادی "بیماری هلندی" در ایران اصطلاحی شناخته شده است. این بیماری زمانی رخ می دهد که پول ملی نه به وسیله تولید که به وسیله خام فروشی و با استفاده از دلارهای ناشی از فروش مواد اولیه(مانند نفت) قوی شده باشد و با گران کردن تولیدات داخل اقتصاد را تک محصولی کند. ایران و کشورهای عربی حوزه خلیج فارس با این بیماری دست به گریبان هستند. این وضعیت به دلیل رویکرد غلط دولت ها در اقتصاد روی می دهد که تصمیم گیران اقتصادی دولت مسبب آن هستند و بدون اصلاح روند غلطی که در پیش گرفته اند نمی توانند دنبال تضعیف ارزش ریال باشند.

دولت باید در اولین گام ریشه مشکل را بخشکاند و رابطه نفت و ارزشگذاری ریال را قطع کند. بعد از این اتفاق تعریف ارزش ریال با سایر ارزها وضعیت متفاوتی پیدا می کند. منطقا باید در کوتاه مدت کاهش یابد، با ارزان شدن قیمت تولیدات داخل، افزایش در تولید ناخالص داخلی اتفاق افتاده و دولت هم می تواند درآمدهای خود را با مالیات و نه با درآمد حاصل از خام فروشی(سیاست مورد علاقه دولت کنونی که مدام از افزایش فروش نفت صحبت می کند) افزایش دهد. بعد از اجرای این سیاستگذاری، ارزش ریال به عنوان پول متعلق به یک اقتصاد پویا شروع به افزایش می کند. مانند اقتصادهای قدرتمند پس از جنگ دوم جهانی یعنی ژاپن و آلمان و مردم به علت داشتن پول قوی می توانند رفاه بالاتری را کسب کنند.

نکته پنهان در این افزایش ارزش پول آن است که ناشی از خام فروشی نیست و با تولید و استفاده از دانش و فناوری به دست آمده است که به راحتی از تکانه های خارجی آسیب نمی بیند. کما اینکه کشورهای ژاپن و آلمان به دلیل تولیدات با فناوری بالا؛ و البته گران؛ آسیب ندیده و اقتصادهای شکوفایی محسوب می شوند. برای تویوتا لکسوس و مرسدس بنز اگرچه خودروهایی گران قیمت باشند تقاضای کافی وجود دارد و این دو خودروساز با 28 و 27 میلیارد دلار ارزش گرانترین برندهای جهان هستند.

این تغییر منبع درآمدهای دولت از خام فروشی به مالیات ناشی از کسب و کار اقتصادی، ریلگذاری کلان کشور را اصلاح کرده و تغییر می دهد. در وضعیت کنونی برنده؛ واردکننده ها و بازنده تولیدکننده ها هستند که اثر آن بر مردم هم به شکل بیکار شدن کارگران و از میدان به در شدن تولیدکنندگان خود را نشان می دهد.

افرادی در تیم اقتصادی دولت بدون اینکه تکلیف دولت را با درآمدهای بادآورده نفتی تعیین کنند به دنبال بازتعریف ارزش ریال هستند، زیرا نه می خواهند زحمت سیاستگذاری اقتصادی را به جان خریده و به مدیریت لوکس کنونی که تنبل و بی انگیزه کار می کند پایان دهند، و نه از درآمدهای نفتی بدون زحمت چشم پوشی می کنند. دولت می تواند با ادامه وضع فعلی بدون دغدغه نفت فروخته و خرج کند و بخش خصوصی کارآفرین را هم به حاشیه رانده شد و منفعل نماید.

اصرار دولت ها بر خام فروشی و امید بستن به درآمدهای نفتی، ارزش افزوده سایر بخش های اقتصادی را از بین برده و دولت ها را بی نیاز از سیاستگذاری درست و اعمال مدیریت صحیح در اقتصاد کرده است. نتیجه اینکه تولید و اشتغال آسیب دیده و اقتصاد را از تعادل خارج کرده است که گسترش فقر و افزایش تنش های اجتماعی نتیجه آنی این سیاست اشتباه است. 

 













الف
نام:
ایمیل:
* نظر: